یـا امیر المومنین حیدر کرار (ع
از صبحگاه حادثه تا اوج بي كران
نظرات شما عزیزان:
مردي شكست در خود و پر زد در آسمان
مردي شبيه نور ...نه! مردي شبيه خويش
تابيد بر زمين و رها شد در آسمان
سر را نهاده بر افقي با شكوه و سرخ
آنقدر پر فروغ، كه خورشيد، ناتوان
با كوچ غمگنانه و بي باورش، نشست
بهتي عميق در دل تاريك اين جهان
ما وارثان خدعه و تزوير و حيرتيم
اومردي از سلالۀ كمياب راستان
ما دل سپردگان به مرداب عمر و ليك
جا مانده از عروج شتابان او زمان
دستم نمي دهد كه تماشا كنم تو را
اي روح پر كشيده در آفاق بي نشان
كي كار چون مني است نوشتن ز داغ تو
اي شعر نانوشته ديوان شاعران
چرا شبيه هميشه ميان خلوت ما
براي خواندن شعري طنين گام تو نيست
مرنج اگر نرسيدي به آرزوي دلت
تو عاشق و به جز عشق در مرام تو نيست
تو را چنان كه تويي مثل خويش مي فهمم
كه ماه خواب و خيالت رفيق شام تو نيست
بگو دوباره بگو از نگار و يار و بهار...
كه روزهاي نرفته تهي زنام تو نيست
خمار يك غزلم من چنانكه دل ببرد
شراب شعري از آن سان بجز ز جام تو نيست
By Ashoora.ir & Night Skin